اسکاتلندیها را به سرمربیهای بزرگشان میشناسیم. به مت بازبی ، اَلکس فرگوسن ، بیل شنکلی ، کنی دالگلیش، جرج گراهام و دیگران. اسکاتلندیترینشان اما – که شاید بزرگترینشان هم باشد- بیشک جاک استین است. مردی که تمام افتخاراتش را نه برای بزرگان انگلستان که برای سلتیک و تیم ملی کشورش به دست آورد.
یک . لیسبون.
۲۵ می ۱۹۶۷ فینال لیگ قهرمانان: سلتیک و اینترمیلان.
اینتر قهرمان سالهای ۶۴ و ۶۵ فوتبال اروپا بود و برای رسیدن به فینال از سد مدافع عنوان قهرمانی رئال مادرید گذشته بود.
هلنیو هررا تیمی ترسناک ساخته بود که حریف را به زنجیر میکشید. مدافعینش قبل از بازی خطی را مشخص میکردند و به مهاجمین حریف میگفتند از این جلوتر نخواهید آمد و بسیاری هم از آن جلوتر نرفتند. کاتناچیو. گرفتار کردن حریف و زدن ضربهی نهایی. بینهایت منظم و همهچیز طبق برنامهی مرد آرژانتینی.
اما سلتیکِ جاک استین جور دیگری بود. معمولا با چهار فوروارد بازی میکرد و نقطهی قوتش پاسهای سریع روی زمین و حرکات حسابشدهی بدون توپ بازیکنان در یک سوم دفاعی حریف بود. تیمی که همهی بازیکنانش ساکن گلاسکو بودند و در چند کیلومتری سلتیک پارک زندگی میکردند. در واقع تیمی محلی بودند که در برابر ستارگان جهانی اینتر قرار گرفته بود.
سلتیک آن فصل، در خانه دستنیافتنی بود و پسران استین لیگ اسکاتلند و جامهای حذفی و اتحادیه را بالای سر برده و برای فتح چهارگانه پای به لیسبون گذاشته بودند. برای ورود به پانتئون بزرگترینها. استین متوجه بود که میتواند از لیسبون برای همیشه وارد افسانهها و سرودها شود. او عاشق سلتیک بود و آن شب میخواست خودش و تیم محبوبش را جاودانه کند. اما سرمربی روبهرویش یک ستارهی به تمام معنا بود. مردی که تمام اروپا تحسینش میکردند و روایت رفتارهایش با ستارگان بزرگِ دوران، نقل محافل بود. پردرآمدترین سرمربی جهان و تشنهی قهرمانی مجدد و تضمین بقای امپراطوریاش در قارهی سبز. برای همین استین آن روز در رختکن از پسرانش خواست جوری بازی کنند که تاکنون نکردهاند. جوری که بتوان تیم آهنین بهترین سرمربی دنیا را شکست داد.
فقط هفت دقیقه گذشته بود که کاپلینی در محوطه جریمه سرنگون شد و ماتزولا بر خلاف حرکت سیمپسون توپ را به تور دروازه سلتیک رساند. ضربه زده شده بود و هررا و صخرههایش آمادهی موجهای سلتیک بودند. این تیمی بود که بارها توانسته بود از تکگلهایش تا پایان دفاع کند و در لحظات خاص ضربههای بعدی را هم بر پیکر خسته رقیب بکوبد.
پسران استین به قولشان عمل کردند. سلتیک جوری بازی میکرد که قبلا نکرده بود. دو بار به تیرک کوبیدند و بارها سارتی دروازبان اینتر، تیم را نجات داد. حقیقت این بود که پسران استین بارها و بارها از صخرههای هررا گذشتند تا بالاخره دقیقه ۶۴ تامی جمیل با ضربهی پای چپ دروازه را باز کرد.
نتیجه تغییر کرد اما جریان بازی هرگز. اسکاتلندیها همچنان در نیمه زمین حریف بازی میکردند و استین کنار زمین فریاد میزد که این شیوه را حفظ کنند. تا بالاخره شش دقیقه مانده به پایان چالمرز در بین مدافعین اینتر اثر کوچکی روی توپ گذاشت و سلتیک از حریف پیشی گرفت. یک اثر کوچک برای ثبت در تاریخ.
اینتر حتی در دقایق پایانی هم نتوانست خطری ایجاد کند و سوت پایان بازی به معنای قهرمانی اولین تیم بریتانیایی و همچنین اولین چهارگانه تاریخ بود. استین و بازیکنانش جاودانه شدند.
لحظهای که کوچکترها در برابر بزرگان قد برافراشتند و ستارههای بزرگ آن روزگار را خاموش کردند. ماتزولا و فاکتی سرگیجه گرفته بودند و هررای همیشه مغرور تصدیق کرد که فینال برندهای شایسته داشته است. این روزی بود که شیرهای اسکاتلندی خطوط منظم چندلایهی اینتر را شکستند و به تمام جهان نشان دادند چگونه باید از زنجیرهای کاتناچیو رها شد. روزی که شیرهای گلاسکو بدل به شیرهای لیسبون شدند.
بیل شنکلی مربی بزرگ لیورپول پس از پیروزی به استین گفت: تو دیگر هرگز نخواهی مرد.
دو. کاردیف
ده سپتامبر ۱۹۸۵. مسابقهی اسکاتلند و ولز در راه جام جهانی ۱۹۸۶
جاک استین پس از سالهای طلایی سلتیک که یکبار دیگر به فینال باشگاههای اروپا رسید و آنجا بازی را به فاینورد ارنست هاپل افسانهای واگذار کرد و پس از وقفهای، سرمربی تیم ملی اسکاتلند شد.
در دهم سپتامبر ۱۹۸۵ در نینیان پارک کاردیف. تیم ملی اسکاتلند درحالی به مصاف ولز میرفت که یک تساوی هم آنها را تقریبا به جام جهانی میرساند. در آن بازی دالگلیش و هانسن و سونس غایب بودند و ولزیها با مهاجمین ترسناکشان -راش و هیوز- میتوانستند با پیروزی در خانه، اسکاتلند را حذف کنند و مسافر مکزیک شوند.
فقط ۱۳ دقیقه از بازی گذشته بود که مارک هیوز گل اول ولز را وارد دروازه اسکاتلند کرد. نیمه اول بازی بیشتر در اختیار ولز بود و آنها میتوانستند کار اسکاتلند را تمام کنند. استین که به گفته دستیاران و بازیکنانش از صبح بازی حال مساعدی نداشت، از شاگردانش عصبانی بود و کنار زمین مدام فریاد میزد. در گلاسگو مردانش حریف ولزیها نشده و با تک گل ایان راش شکست خورده بودند و حالا همهچیز در حال تکرار بود.
استین در دقیقه ۶۱ گوردون استراکان که از ستارگان اصلی تیم و بازیکن یونایتد بود را با دیوید کوپر تعویض کرد. استین بین دو نیمه به گوردون گوشزد کرده بود که با این شکل بازی خیلی در زمین دوام نخواهد آورد.
هرچه به پایان نزدیک میشدیم اوضاع اسکاتلندیها بهتر میشد اما انگار هنوز با زدن گل تساوی فاصلهای مشخص داشتند. بالاخره هشت دقیقه به پایان در محوطهی جریمه، توپ به دست فیلیپس برخورد کرد و داور نقطهی پنالتی را نشان داد و همان بازیکن تعویضی دیوید کوپر بازی را به تساوی کشاند. حالا این ولز بود که شانس بازی در جام جهانی را از دست میداد.
آن چند دقیقه سپری شد و ولز نتوانست نتیجه را برگرداند و اسکاتلند به چیزی که میخواست رسید. اما نه. اخباری که از نینیان پارک مخابره شد برای اسکاتلند فقط اشک بود و بغض و تاریکی.
چند دقیقه مانده بود به سوت پایان و مرد ۶۲ ساله هیجان زده از گل تساوی و مضطرب برای دقایق اندک باقی مانده به اینطرف و آنطرف میرفت و فاصلهی کم با عکاسان هم اذیتش میکرد. فشار زیاد تاثیرش را بر جاک استین گذاشت و قبل از سوت پایان از حال رفت و تلاش پزشکان بینتیجه ماند و چند دقیقه بعد از پایان بازی در رختکن نینیان پارک کاردیف سرمربی تیم ملی فوتبال اسکاتلند درگذشت. جاک استین تا آخرین لحظهی حیاتش سرمربی فوتبال بود.
دستیار جاک استین در آن بازی سرمربی جوان و موفق آبردین بود. کسی که چند سال بعد، تاریخ فوتبال را ورق زد. الکساندر چپمن فرگوسن.
فرگی در تمام دوران کاریاش فقط یکبار حاضر شد دستیاری کسی را بر عهده بگیرد؛ آن هم در حالی که خودش با ابردین در لیگ اسکاتلند و اروپا بروبیایی به راه انداخته بود. او همیشه از استین به عنوان معلم بزرگ یاد کرده و همیشه عکسی از آن شیر استکاتلندی در دفتر کارش نصب بوده است.