یازدهم سپتامبر مردم دنیا را به یاد برجهای دوقلوی نیویورک میاندازد. اما نه تمام مردم دنیا را. در کرانهی اقیانوس آرام، در غربیترین قسمت آمریکایجنوبی، کشوری قرار دارد که روی نقشه به نواری باریک و بلند میماند. شیلی.
صبح ابری یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ دولت سوسیالیست سالوادور آلنده به وسیلهی کودتای نظامی ژنرال آگوستو پینوشه و با همکاری دولت وقت ایالات متحد آمریکا سقوط کرد و خود دکتر آلنده هم به قتل رسید و شیلی وارد ۱۷ سال حکومتِ نظامی شد. پینوشه در ماههای اول برای کنترل کامل اوضاع احتیاج به شکنجهگاهی بزرگ داشت و کجا بهتر از استادیوم ملی سانتیاگو. ورزشگاهی که یازده سال قبل میزبان فینال جام جهانی و دریبلهای بیپایان گارینشا و آماریلدو بود، حالا تبدیل میشد به زندانی بزرگ. آماری دقیق از چندین هزار انسانی که در آن دوران در قسمتهای مختلف ورزشگاه کُشته یا مورد شکنجه و تعرض واقع شدند، در دست نیست. فقط ستونها، صندلیها و دیوارهای ورزشگاه میدانند که در استادیوم ملی سانتیاگو دقیقا چه بر مردم شیلی گذشته است.
سانتیاگو آماده است!
همان روزها در مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۴، شیلی باید به مصاف شوروی میرفت. بازی رفت به میزبانی روسها بدون گل تمام شد و پایتخت شیلی میزبان بازی برگشت بود. اخبار ورزشگاه سانتیاگو به جهان مخابره شده بود و تیم شوروی اعلام کرد با توجه به اتفاقات اخیر، در شیلی مسابقه نخواهد داد و درخواست کرد بازی در کشور دیگری در آمریکای لاتین برگزار شود. فیفا اعلام کرد بازرسانی را برای بررسی اوضاع به سانتیاگو خواهد فرستاد.
تراشیدن لکههای خون ، رنگزدن دیوارها ، انتقال زندانیان و مخفی کردن مابقی، کارهایی بود که به سرعت انجام شد تا چهرهی سیاه ورزشگاه ملی را بپوشاند. برخی از زندانیان که روزِ بازرسی هنوز در ورزشگاه بودند تعریف میکنند که بازرسان فیفا بیشتر حواسشان به چمن و خطوط زمین بوده و خیلی هم دربارهی رازهای پنهان بدنامترین ورزشگاه جهان کنجکاو نبودهاند. نتیجه بازرسی ورزشگاه این شد که زندگی عادی در شیلی جریان دارد و ورزشگاه ملی سانتیاگو آماده برگزاری مسابقه است.
و این گل تقدیم میشود به…
تیم ملی شوروی به شیلی سفر نکرد و غریبترین مسابقهی تاریخ فوتبال برگزار شد. ۲۱ نوامبر ۱۹۷۳ بازیکنان شیلی به همراه داور -اریش لینمایر- به زمین رفتند. داور سوت زد و بازیکنان شیلی بازی را آغاز کردند، با ۹ پاس به دروازه تیم حریف رسیدند و کاپتان والدس دروازهی تیم خیالی شوروی را باز کرد و تمام. یک بر صفر. در مسابقهای که فقط یازده نفر و داوران در آن شرکت کردند.
در ورزشگاه بزرگ پایتخت شیلی، چندهزار نفری از نزدیک شاهد بازی پلیآف جامجهانی بودند، اما پشت دروازهی شمالی کسی ننشسته بود. بازیکنان دقیقا به همانجا رفتند و شادی گل خود را انجام دادند. پیامشان واضح بود. مشخص بود گل به چه کسانی تقدیم شده است.
وقتی به ژنرال برمیخورد…
بهترین فوروارد آنسالهای شیلی مردی بود با موهای بلند و سبیل پرپشت که وقتی پینوشه به دیدار تیم ملی آمد، حاضر نشد با او دست بدهد چون معتقد بود دستانش آغشته به خون است. کارلوس کازلی.
موضع کارلوس که آنموقع در لیگ اسپانیا توپ میزد مشخص بود و حکومت ژنرالها نمیتوانست چنین چیزی را تحمل کند. در نتیجه رفتند سراغ محبوبترین عوض خانواده کازلی. مادر کارلوس را زندانی و شکنجه کردند. وقتی پسر به خانه برگشت و جراحات و سوختگیهای مادرش را دید، نه تنها جا نزد بلکه مبارزه برایش جدی تر شد . همان سال پس از پنج فصل بازی در لالیگا به کولو-کولو شیلی برگشت و به فوتبال و مبارزهاش ادامه داد.
کازلی در اواخر دههی هشتاد که عمر حکومت پینوشه رو به اتمام بود تاثیر انکارناپذیری در انتقال قدرت داشت. ویدئویی با حضور مادرش ساخت که در آن مادر و پسر رو به دوربین از شکنجهها و زخمهای دوران پینوشه میگویند و از مردمشان میخواهند که همراهشان باشند.
راندن ارواح خبیث از سانتیاگو
ورق برگشت. ۱۲ مارچ ۱۹۹۰ ورزشگاه سانتیاگو میزبان رئیس جمهور جدید شیلی پاتریسیو آیلوین شد. این کاری بود که برای بیرون راندن روح خبیث آن فجایع از استادیوم باید انجام میشد. جشنی بزرگ در بزرگترین شکنجهگاه.
آیلوین در سخنانش به جنایاتی که روی سکوها ، داخل رختکنها و جایجای این ورزشگاه انجام شده بود اشاره کرد و تاکید که: “دیگر هرگز” نباید چنین حوادثی در شیلی روی دهد.
مردم شیلی فهمیدند اگر قرار است دیگر هرگز چنین حوادثی در سرزمینشان روی ندهد، راهش دقیقا همین است که مدام این سالها را به یاد بیاورند. حالا پایتخت شیلی دیواری بسیار بزرگ دارد که نام تمام ازدسترفتهها روی آن نوشته شده و مادرانی که با روسریهای سفید و قطعه عکسی در دست در شهر تردد میکنند.
من برای مردگان بازی میکنم…
در قسمت شمالی استادیوم ملی، در سکوهای پشت دروازه، چند ردیف صندلی چوبی با پایههای بتونی وجود دارند که برخلاف بقیهی استادیوم بازسازی نشدهاند. درست همانجایی که آن گل معروف به ارواح سانتیاگو تقدیم شد. سالهاست که کسی حق نشستن روی این ردیفهای چوبی را ندارد. این جایگاه تمام کسانیست که در این ورزشگاه رنج کشیدند.
وقتی از کارلوس کازلی پرسیدند چطور میتواند در ورزشگاهی که در آن انسانهای بسیاری کشته و زخمی شدهاند فوتبال بازی کند جواب داد: دقیقا به همین دلیل، من برای آنها بازی میکنم.
در مگتراپی، بیشتر بخوانید:
مارسکا، اسلات، گواردیولا، تنهاخ! چرا همه با مربی کچل شوخی میکنند؟
یک پاسخ
ممنون از آقای حقیقت به خاطر انتشار این مطلب متفاوت.
گیرمیو تورس از خبرنگاران ملی شیلی قبلا گفته بود که این ورزشگاه هیچ گاه نباید تخریب بشه تا روایتی که درون خودش داره تا ابد برای مردم شیلی باقی بمونه.
و به نظرم کاملا حرف درستی زدن. فوتبال هرگز محدود به اتفاقات داخل زمین نبوده و کلی روایت و خاطره فارغ از مستطیل سبز هست که فوتبال رو به جایگاه فعلی خودش رسونده.